پیغام ورود و خروج

شهریور 89 - جوانان بیجار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://gachloo.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نامه ای به خدا

The letter to God



There was a man who worked for the Post Office whose job it was to process all the mail that had illegible addresses.
One day, a letter came addressed in a shaky handwriting to God with no actual address.
He thought he should open it to see what it was about. The letter read

مردی برای یک اداره پست کار می کرد که مسئول رسیدگی به نامه هایی که آدرس نا معلوم داشتند بود.
یک روز متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:


.................................................. ....

Dear God,
I am an 83 year old widow, living on a very small pension. Yesterday someone stole my purse.
It had $100 in it, which was all the money i had until my next pension check.
Next Sunday is Christmas, and I had invited two of my friends over for dinner.
Without that money, I have nothing to buy food with.
I have no family to turn to, and you are my only hope. Can you please help me

خدای عزیزم
بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.
این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم.
یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام،
اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم.
هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی می تونی من کمک کنی؟


.................................................. ....

The postal worker was touched. He showed the letter to all the other workers.
Each one dug into his or her wallet and came up with a few dollars.
By the time he made the rounds, he had collected $96, which they put into an envelope and sent to the woman.
The rest of the day, all the workers felt a warm glow thinking of Edna and the dinner she would be able to share with her friends.
Christmas came and went. A few days later, another letter came from the same old lady to God.
All the workers gathered around while the letter was opened. It read:

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.
نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.
در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند …
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.
عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامه‌ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :


.................................................. ....

Dear God,
How can I ever thank you enough for what you did for me? Because of your gift of love, I was able to fix a glorious dinner for my friends.
We had a very nice day and I told my friends of your wonderful gift. By the way, there was $4 missing.
I think it must have been those bastards at the Post Office

خدای عزیزم،
چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی ‌عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.
من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی. البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته‌اند!

[ جمعه 89/6/12 ] [ 2:9 عصر ] [ علیرضا گچلو ] [ نظرات () ]

نام : کمال

کلاس : دبستان

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید

من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم

مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند

همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود

دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود..خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است

قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!

این بود انشای من


[ جمعه 89/6/12 ] [ 2:8 عصر ] [ علیرضا گچلو ] [ نظرات () ]

بیجار در یک نگاه 

بیجار در غرب ایران واقع شده و تابع استان کردستان می باشد دارای 7730 کیلومتر مربع مساحت بوده و دارای 288 روستاست که حدود 262 روستای آن قابل سکونت می باشد . از شمال شرقی به استان زنجان ، از شمال غربی به شهرستان تکاب ( درآذربایجان غربی) ، از جنوب به شهرستان قروه ، از جنوب شرقی به قسمت کوچکی از استان همدان و از غرب به سنندج و دیواندره محدود است.
بیجار منطقه ای است در راستای رشته‌کوه‌های غرب ایران و یک سوم اراضی آن کوهستانی است. جنس خاک آن از سنگهای رسوبی بویژه ترکیبات رسی و آهکی و متعلق به دگرگونیهای دوران سوم است. شهر بیجار به "بام ایران" شهرت دارد چرا که 1940 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و 770 متر از تهران و 425 متر از سنندج بلندتر است. این شهر بعد از شهر کرد بلندترین شهر ایران بوده ودر طول 47 درجه و 36 دقیقه شرقی گرینویچ و عرض شمالی 35 درج و52 دقیقه استوا قرار دارد . بیجار در زمان قدیم معروف به ( بید زار ) بوده و بر خی وجه تسمیه ان را به این دلیل می پندارند .
درباره وجه تسمیه آن نیز آمده است ناصرالدین شاه با امیرنظام گروسى شبى در گروس به سر مى برد و مطالبى داشت که مى خواست تا صبح توسط جارچى پخش شود اما صبح روز بعد همه مردم از آن مطلب، آگاه بودند. از این رو آن شهر را بیجار مى گویند. شاه اسماعیل صفوی هنگام لشکر کشی به غرب ایران از این منطقه عبور کرده و نیز سپاهیان چنگیز از آن گذشته اند و اثاری به نام چنگیز قلعه در بالای کوهی به همین نام در 5 کیلومتری شهر حکایت از این موضوع دارد. به دلیل شایستگی زنان این منطقه ، در زمان ناصرالدین شاه قاجار ، خزانه دارحکومت فردی به نام "زبیده خانم گروسی " از اهالی حلوایی بیجار به عنوان همسر شاه و خزانه دار دربار بر گزیده شد و در حکومت وقت نفوذ زیادی پیدا کرد .
دیرینگی تاریخی این منطقه به هزاره سوم قبل از میلاد مسیح می رسد و موید این فرض " دژ سترک " یا قلعه " قمچقای " است که در عهد مادها ، پارتها و ساسانیان به عنوان پایگاه استراتژیک از آن استفاده می شده است. از نامداران گروس می توان حسنعلی خان امیر نظام گروسی را نام برد که نوشته هایش نمونه ممتازی از نثر فارسی به شمار می رود. وی مدتی در مقام وزارت فواید عامه وسفیر وسر پرست دانشجویان اعزامی به اروپا و حکمرانی ولایات و ایالات بوده و کلا" در سال های 1253 تا 1275 هجری قمری مراحل خدمات دولتی را از سرهنگی فوج گروس و ریاست گارد مستحفظین دیوانخانه و ارگ تبریز و حفظ انتظامات کرمانشاه وخراسان و ... طی کرد و مقبره ا ش اکنون در ماهان کرمان در کنار شاه نعمت الله ولی قرار دارد ایشان بسیار مورد توجه میرزا تقی خان امیر کبیر بوده اند . شادروان شیخ فاضل گروسی یکی دیگر از نامداران گروس است وی در سال 1259 خورشیدی در بیجار زاده شد درتحصیل علوم فقه و اصول ، فلسفه ، عرفان، علوم غریبه و زبانهای بیگانه موفق بوده اند ، مفردات قرآ ن کریم ، ورزش افکار ،رساله تغنی در قرآن ، تجوید استدلالی ، جنگ المهمات ، هرکسی کار خودش بار خودش و ... از اثار وی است . بیجار ، حضور بزرگان مذهبی چون سید محمد امامی و حسینعلی رحمانی گروسی و... را در تاریخ پر افتخار خود داراست. موسیقیدانان ، نگارگران ، خوش‌نویسان ، چامه‌گویان و سخنوران ، پزشکان ، هنرمندان از رشته های گوناگون ، روحانیون و نظامیان گرانپایه زیادی در بیجار بوده و خدمات زیادی را ارائه داده اند. بیشینه مردم این شهرستان مسلمان و شیعه هستند در سابق تعدادی یهودی در این شهر ساکن بودند که همگی مها جرت کرده اند.
صنایع دستی این منطقه را قالی ، قالیچه ، گلیم ، جاجیم ، سجاده ، نمد ، توری، دستکش ، جوراب و ... تشکیل می دهند و فر ش های این منطقه از شهرت جهانی برخوردار بوده و به خارج صادر می شد ه است .
شرکت سیما ن کردستان ، شرکت گچ کردستان ، شرکت گچ شور سو ، معدن آهن شهرک ، معدن آهک قمشلو ، معدن گچ قره بگ ، معدن نمک میدان ، معدن مرمر گراچقا ، با شوکی ، نوبهار ، قشلاق لو ، معدن سنگ تراورتن حسین آ باد کمر زرد و ... جزو کارخانه ها ، صنایع و معادن با ارزش بیجار هستند که ضمن ایجاد فرصتهای شغلی بسیار ، اقدام به صدور محصولات خود به خارج استان یا کشور می کنند.

[ دوشنبه 89/6/8 ] [ 11:18 عصر ] [ علیرضا گچلو ] [ نظرات () ]

جاذبه توریستی داخلی و خارجی شهرستان بیجار 

قابلیت ها و توان های جذب گردشگر در شهرستان بیجار

  • 1- رودخانه قزل اوزن
  • 2- چشمه آب تلخ
  • 3- چشمه سراب بیجار
  • 4- چشمه خاور آباد
  • 5- چشمه قمچای
  • 6- کوه سپه سالار
  • 7- کوه پیر محمد
  • 8- پنج پارک شهری
  • 9- شکارگاه تپه ماهور اریاتان
  • 10- شکارگاه ارتفاعات یوسف سیاه
  • 11- شکارگاه ارتفاعات شهرک
  • 12- شکارگاه رودخانه علی آباد قمچای
  • 13- شکارگاه کوه قیه
  • 14- شکارگاه جنگل الماس
  • 15- منطقه حفاظت شده بیجار
  • 16- گونه سار غالب جانوری و نادر
  • 17- پیست اسکی موجود و دارای پتانسیل برای احداث
  • 18- تاسیسات و تجهیزات ورزشی موجود (پیست اسکی ،‌سالن های ورزشی)
  • 19- روستاهای دارای با قابلیت گرایش تاریخی - باستانی
  • 20- روستاهای دارای قابلیت با گرایش های مذهبی
  • 21- قلعه قمچای در دهستان کرانی
  • 22- چنگیز قلعه
  • 23- برج آجری آتشفون بابا
  • 24- برج سنگی نیکی ارخ
  • 25- امامزاده عقیل
  • 26- پل صلوات آباد
  • 27- مسجد خسروآباد
  • 28- برج اوج گنبد
  • 29- قلعه باشقون تدان
  • 30- قلعه کهنه
  • 31- تیمچه حاج شهباز خان
  • 32- تپه لاوردنی
  • 33- چالو تپه
  • 34- تپه شهرک سفال
  • 35- پای تپه
  • 36- حسین تپه
  • 37- تپه کاش
  • 38- تپه قمشلو
  • 39- تپه سراب
  • 40- تپه دودی
  • 41- تپه قشلاق خانه
  • 42- تپه قبا سرخ
  • 43- تپه قراطوره
  • 44- تپه دارکین اسکندر
  • 45- تپه گوسوار
  • 46- تپه حیدر بیگ
  • 47- تپه دیونه
  • 48- تپه نجوق
  • 49- تپه چقا
  • 50- تپه پیرتاج
  • 51- تپه بابارستانی
  • 52- تپه قوشا
  • 53- جاذبه های فرهنگی ، مذهبی ، و اجتماعی (زبان ، لباس ، مراسم و اعیاد ، رقص و موسیقی)
  • 54- مراسم عید نوروز
  • 55- صنایع دستی (قالی بافی ، گلیم و جاجیم ، صنایع چوب و ...)
  • 56- زیارتگاه صاحبه خاتون
  • 57- زیارتگاه امامزاده عرب
  • 58- زیارتگاه امامزاده فاضل
  • 59- زیارتگاه پیر صالح
  • 60 -نوری چای در روستای چپقلو


منبع : سایت فرمانداری بیجار


[ دوشنبه 89/6/8 ] [ 11:17 عصر ] [ علیرضا گچلو ] [ نظرات () ]

- بیهوده متاز که مقصد خاک است


- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن


- نماز وقت خداست انرا به دیگران ندهیم


- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن


- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود


- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود


- هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم


- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست


- دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است


- تنها موقعی حرف بزن که ارزش سخنت بیش از سکوت کردن باشد


- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد


- مرد بزرگ، کسی است که در سین?‌خود ، قلبی کودکانه داشته باشد


- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی


- یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها. کی بماند برگ کاهی در میان بادها


- دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است


- هیچوقت نمی‌توانید با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشارید


- نگاه ما به زندگی و کردار ما تعیین کننده ی حوادثی است که بر ما می گذرد


- کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی ... نه حاشیه ای از یاد رفتنی


- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد


- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد


[ دوشنبه 89/6/8 ] [ 11:15 عصر ] [ علیرضا گچلو ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

سلام به همه عزیزان ****** ادمک اخردنیاست بخند. ادمک مرگ همین جاست بخند. دست خطی که تورا عاشق کرد. شوخی کاغذی ماست بخند. ادمک خر نشوی گریه کنی . کل دنیا سراب است بخند. ان خدای که بزرگش خواندی. به خدا مثل تو تنهاست بخند. y_gachloo_12@yahoo.com
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 67820
*

چت


Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


*